دیگر برای مرثیه تو
کلماتی ندارم سنوار
ترا بسرایم به درد زاران
به خون باران
☆☆☆☆☆
اما روایت چهاردهم
روایت چهاردهم
☆☆☆☆☆
تو به ماه برخوردی
مهتابی شدی
حالا در عاشورا مأوا گزیدهای
سکنای یکتای چیزی از ایتها النفس المطمئنه
در چیزی از حسین.
و سکونت داری.
در سکوت تو
حالای گفتوگویی دیگر
در نقطهی آغاز جاودانگی
حالا شناوری در درخشش بسم...
☆☆☆☆☆
نظر میکنی به وجها...
با آسمان آسمانهای باز
با عشقی باز
یاحسین باز
رابطه داری
یعنی شکار عشقباز شدهای
و در نور شدید ادراک
مییابی میبینی
چیزی از عصمت کبری یعنی چه
چیزی از آیت عظمی یعنی چه
بدر یعنی چه
درد یعنی چه
ماه چهارده
چگونه در محاق میشود
تا تار تاریکی شب عمیق را معنا میکند
در چشم بسته، چشمهای باز تو اینک
تاریکی عمیق را بیدار شده است
نامهای تهی را
ظلم، ظلمات، غاصبان ظالم را
پیشوایان شیطان را
بیدار شده است
و گشتهای و گشتن گشتهای و
چگونه شهید نمیشدی
گم میشدی
در ابدیتی از راههای ناشناس را
بیدار گشتهای
سنوار گشتهای
ما هنوز در همان زمین عظمالبلاء
به زندانیم
برحالخفا میخوانیم
در تنگههای هلاکتبار
ضاقتالارض و منعتالسما را
در آستان یا غیاثالمستغیثین
ندبه میشویم
و میکوشیم از خونمان عبور میکند
تا شاید روزی چشم بگشاییم خونین
در نورالسموات والارض
در بیسایهی نیّر اعظم
و پیروز تویی
که مجنون از میان خون رفتهای
ذلت را ذلیل کردهای
عزیز شدهای
ای عزّت مسلمانی
و شیاطین و ظلمات و هیزمهای سعیر
نخست فلسطین را در سکوت
محو میخواست و
یک جهان اسلام را
بیسروصدا بردهی تفرعن شیاطین و
جنایت دیوان
☆☆☆☆☆
اما روایت چهاردهم
روایت چهاردهم
کار را تمام خواهد کرد
و تمام جنون ازین است سنوار
از روایت چهاردهم
گر نکتهدان عشقی...
☆☆☆☆☆
بر زمینه رنجهای تو
این عنایت شنیدنیست:
بیمزد بود و منت
و خدا ترا چشم کرد
و ترا شنود: یا رب مباد کس را....
****
اکنون در زمینه ی رنجهای تو
بازتاب عشق و
صحرا صحرا شقایق و فوران
یک سرزمین کلمه های سربریده
اینک در زمینهی تو
دریا دریای آتش و صداهای مادرانی سوخته:
و واژههایی نوزاد با گلوهای دریده
کلمههای تکهتکه شده
و آه و تو طنینی نازدودنی دارد:
قتلوه عطشانا
رندان تشنهلب را آبی نمیدهد کس
بر زمین خوابهایت سنوار:
عطش
استعارههای شهید
تصاویر نیمروز عاشورا
تشبیههای مقتول
لف و نشر خیمههای کربلا و
چادرهای رفح
شعلهور از جنون
و خانههای منفجر با کرکسهای صهیون
☆☆☆☆☆
و دیاران و باران خاکستر
و دیاران و خاکستر
و تو قالوا بلی بودی سنوار
و پیچیدی
در زلف چون کمندش
اکنون باد میزد و تو تندباد بادابادی
مبارکباد چشم گواه
سرچشمه دیدار
مبارکباد
جانا روا باشد چشمت
درین شب سیاه
☆☆☆☆☆
گر نکتهدان عشقی
بشنو دل آسمان را:
این سنوار
خود همان شکرست بیشکایت
بنگریدش
تا بنگرید نه !
نرفتند ولی شناسان
از این ولایت
☆☆☆☆☆
حالا زمان
ناقوس شعر نمینوازد
خدا او را مینوازد
این آدم را برابر آن ناآدم
یک سو خونریزی گریزان از آن آسمان
و یک سو رشک لاهوتیان و فریادی آتشفشان
☆☆☆☆☆
افشانههای حاج قاسم
سید حسن
اسماعیل هنیه
سنوار
افسانههایی
تا کودکان درون زهدانهای حالا
پر کنند دنیا را
فردا از:
آی آفتاب خوبان...
و نامهای رجعت در سایه عنایت
حاج قاسم
سیدحسن
اسماعیل هنیه
و تو:
سنوار !
برای تو
از گوشهای برون آمد
آن کوکب هدایت
برای تو ظهور رخ داد ای یار یار
ای یارایار
و تو عبدی شدی:
جانا و
خالص و
عبدالحافظ و
چه تماشایی سنوار
از کلمه عزلت گزیده تو ای آدم!
تماشاها میبارد
بر جهان و فرشتگان:
«من چیزی میدانم که شما نمیدانید»
☆☆☆☆☆
نام دیگر تو زهیر نبود؟
اینک ملت حسینی
عشقت رسید به فریاد و
روایت چهاردهم
از بر میخوانی
مشحون نامهای بر پایههای عرش
شکفت است من
وقتی از من بیرون میجهد و
بیمن میشود.
به جسمت مینگری
به جانت مینگری
آه تو چه شگفتی ای هیچ
جسم حسین در جسم توست
خون حسین در جسم توست
خون حسین در خون تو
و اینک نوبت بازگشت توست
پس های هرچند بردی آبم
روی از تو برنتابم.
☆☆☆☆☆
ای که از بر میخوانی
چهارده روایت قرآن را
در ملکوت دیدار
میان اصحاب یار
و به گاه سپیدهدم باز گشتی بیدار
☆☆☆☆
باری انسان خونریز همه هراسش
از این دم است مهلکه ای بی تردید
برای تیرگی غلیظ.
پیدایی جهانی سپیده نزدیک
تابش روایت چهاردهم
و رخداد همین نزدیکیها
آه سنوار سنوار
سایه عنایت
پیشا ظهور ماه
که بدرخشید و خورشید مجلس شد.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد